سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۳۱۶

۱

مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن

کام دوجهان از لب جانانه طلب کن

۲

آن یار که در صومعه جستی و ندیدی

باشد که توان یافت به میخانه طلب کن

۳

در کوی خرابات گرم کشته بیابی

رو خون من از ساغر و پیمانه طلب کن

۴

مقصود درین ره به تصور نتوان یافت

برخیز و قدم در نه و مردانه طلب کن

۵

عاشق چو مجرد شد و دل کرد به دریا

گو در دل دریا رو و دردانه طلب کن

۶

عشاق طریق ورع و زهد ندانند

زهد و ورع از مردم فرزانه طلب کن

۷

ترک غم و شادی جهان غایت عقل است

سر رشته این کار ز دیوانه طلب کن

۸

ای دل تو اگر سوخته منصب قربی

پروانه این شغل ز پروانه طلب کن

۹

سر سخن عشق تو در سینه سلمان

گنجی است نهان گشته ز ویرانه طلب کن

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۴۵

نظرات