
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۱۸
۱
جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن
بس نازک است جانب رویش رها مکن
۲
از من دلا منال که دادی مرا به دست
کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن
۳
دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر
خود رفتهای و دیده شکایت ز ما مکن
۴
درد محبتی اگرت در درون بود
زنهار جز به داغ جبینش دوا مکن
۵
سودای مشک خالص اگر داری ای صبا!
مگذر ز چین زلفش و فکر خطا مکن
۶
یک روز وعدهای به وفایی بده مرا
وانگه چنان که عادت توست آن وفا مکن
۷
ای دوست هر جفا که تو داری بدست خصم
بر من بکن و لیک ز خویشم جدا مکن!
۸
عشاق را کشیدن جور و جفاست خو
سلمان برو به مهر و وفا خو فرا مکن
تصاویر و صوت

نظرات
mareshtani
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
سید محسن