سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۳۴۴

۱

از چنگ فراقم نفسی نیست رهایی

هر روز کشم بار عزیزی، به جدایی

۲

خون کرد دلم را غم یک روز فراقش

خوش باش هنوز ای دل سرگشته کجایی؟

۳

هنگام وداعت سخن این بود که من زود

باز آیم و ترسم به سخن باز نیایی

۴

رفتم که ز سر پای کنم در پیت آیم

آن نیز میسر نشد از بی سر و پایی

۵

ای مژده رسان کی ز ره آیی به سلامت؟

ورین منتظران را دهی از بند رهایی؟

۶

مگذار هوای دل و آب مژه‌ام را

ضایع که تو پرورده این آب و هوایی

۷

گفتند که او با تو نیاید نشنیدم

با آنکه دلم نیز همی داد گواهی

۸

ای مردم چشم ار چه نمی‌بینمت اما

پیوسته تو در دیده غمدیده مایی

۹

باری تو جدا نیستی ای دل ز دو زلفش

فرخ تو که در سایه اقبال همایی

۱۰

شد حلقه زنان آه دلم بر در گردون

آه از تو برین دل در رحمت نگشایی

۱۱

از ضعف خیالت به سرم راه نیارد

گر ناله سلمان نکند راهنمایی

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۳۷۳
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۷۸

نظرات

user_image
مسعود رستگاری
۱۳۹۷/۰۹/۲۰ - ۰۳:۴۲:۱۷
بیت پنجم، مصرع دوم، «وین» صحیح است نه «ورین»