
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۵۱
۱
ای میوه رسیده ز بستان کیستی
وی آیت نو آمده در شان کیستی؟
۲
جانها گرفتهاند تو را در میان چو شمع
جانت فدا تو شمع شبستان کیستی؟
۳
هر کس به بوی وصل تو دارد دلی کباب
معلوم نیست خود که تو مهمان کیستی؟
۴
جانها به غم فرو شده اندر هوای تو
باری تو خوش بر آمده جان کیستی؟
۵
آن توایم ما همه بگذار آن همه
با این همه بگو که تو خود آن کیستی؟
۶
سلمان مشو ز عشق پریشان و جمع باش
اول نگاه کن که پریشان کیستی؟
تصاویر و صوت


نظرات