
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۶۲
۱
رفتی از دست من ای یار و نه آن شهبازی
که بدست آورمت، باز به بازی بازی
۲
بر تو چون آب من ای سرو روان میباشم
چه شود سایه اگر بر سر من اندازی
۳
همه آنی همه حسنی همه لطفی همه ناز
به چنان حسن و لطافت رسدت گر نازی
۴
دل و جان دادم و سر نیز فدا میکنمت
چون کنم چون تو بدین هیچ نمیپردازی
۵
گفتهای کار تو میسازم اگر خواهی ساخت
ز انتظارم به چه میسوزی و کی مییازی
۶
سوخت چون عود مرا عشق و بران میپوشم
دامن از دود درونم نکند غمازی
۷
پرده گل ز هوا میدرد و کی ماند
غنچه مستور که با باد کند همرازی
۸
درم خالص قلبم نکند میل خلاص
گر تو در بوته غم دم به دمش بگدازی
۹
پرده بردار ز رخ تا پس ازین بر سلمان
زاهد پرده نشین را نرسد طنازی
تصاویر و صوت


نظرات