
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۷
۱
ترکم، عرب مثال، چنگ بر عذار بست
مردانه، روی بست و دل عاشقان، شکست
۲
ای صبر، چون رکاب زمانی بدار پای
کان شهسوار ترک، عنان میبرد ز دست
۳
آنکس که گشت کشته، ز سودای چشم تو
خیزد صباح روز قیامت، ز خاک مست
۴
هر کس که در کشاکش عشق توام بدید
از صحبت کمان قد من چو تیر جست
۵
رحمت بر آب دیده که چند آنچه راندمش
دستم ز آستین و ز دامن، نمیگسست
۶
با آنک در میان تو دل بست عالمی
کس زان میان به غیر کمر، طرف بر نبست
۷
دارم سری و از تو مرا، سر دریغ نیست
پیش تو مینهم، من درویش هر چه هست
۸
ما بیخودیم و مدعیانند بیخبر
زان می که داده است به ما ساقی الست
۹
در طیرهام ز طره که گستاخ در رخت
بنشست و راستی، به همه روی کج نشست
۱۰
صوفی، رفیق زمره اصحاب رهروست
سلمان، ندیم مجلس رندان میپرست
تصاویر و صوت



نظرات
JAVAD MAHMOUD
پاسخ: ضمن تشکر از لطف شما، تصحیح شد.