سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۳۷۰

۱

سوز تو کجا گیرد، در خرمن هر خامی؟

مرغ تو فرو ناید، ای دوست به هر بامی

۲

مرد ره سودایت، صاحب قدمی باید

کان بادیه را نتوان، پیمود به هر گامی

۳

بد نام ابد کردم، خود را و نمی‌دانم

درنامه اهل دل، نیکوتر ازین نامی

۴

از عشق تو زاهد را دم گرم نخواهد شد

زیرا که بدان آتش هرگز نرسد خامی

۵

دیوانه دلی دارم، کارام نمی‌گیرد

جز بر در خماری، یا پیش دلارامی

۶

از تو نظری سلمان، می‌دارد و می‌شاید

درویشی اگر خواهد، از پادشه انعامی

۷

لب را به سخن بگشا، زیرا که ندارد دل

غیر از دهنت کامی، و آنگاه چه خوش کامی

۸

آغاز غمت کردم، تا چون بود انجامش

این نیست از آن کاری، کان را بود انجامی

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۶۸

نظرات