
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۷۲
۱
همرنگ رویش در چمن، گل یاسمن گردیدمی
دایم به بویش چون صبا، گرد چمن گردیدمی
۲
این گل به دامن چیدنم، باشد ز شوق عارضت
کو خاری از باغ تو تا دامن ز گل در چیدمی
۳
در حلقه سودای او، مردی به گردی میرود
من نیز سودا میکنم، باری بدان ار رندمی
۴
هر کس شناعت میکند، بر من که نشنیدی سخن
گر من سخن بشنیدمی، چندین سخن نشنیدمی
۵
چون او نمیآید شبی، بر سر به پرسیدن مرا
ای کاشکی خواب آمدی، تا من به خوابش دیدمی
۶
لب بر لب من مینهد، چون نی دم من میدهد
گر دم ندادی هر دمم، چندین چرا نالیدمی
۷
بوسیدن جام لبش، گر نیست روزی کاشکی
چون جرعه افتادی که من خاک درش بوسیدمی
۸
سودای پنهانم قلم، کرد آشکارات چون کنم؟
ای کاش مقدورم شدی، کاتش به نی پوشیدمی
۹
سلمان خیال روی او چون نامهای دان در درون
گر نیستی در خویشتن چندین چرا پیچیدمی؟
تصاویر و صوت


نظرات
سید محسن