
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۳۸۳
۱
مکن عیب من مسکین اگر عاشق شدم جایی
سر زلف سیه دیدم در افتادم به سودایی
۲
چو آب آشفته میگردم به هر سو تا کجا روزی
سعادت در کنار من نشاند سرو بالایی
۳
ملامت گو برو شرمی بدار آخر چه میخواهی
ز جان غرقه عاجز میان موج دریایی
۴
نمیداند طبیب ای دل دوای درد عاشق را
ز من بشنو که این حکمت شنیدستم ز دانایی
۵
طریق عشقبازان است پیش دوست جانبازی
بیا ای جان اگر داری سر و برگ تماشایی
۶
مرا جانی و من تا کی توانم زیست دور از تو
تن مسکین من جایی و جان نازنین جایی
۷
چرا امروز کارم را به فردا میدهی وعده
پس از امروز پنداری نخواهد بود فردایی
۸
ز زلفت دل طلب کردم مرا گفتا برو سلمان
پریشانم کجا دارم سر هر بی سر و پایی
تصاویر و صوت

نظرات
امیرعباس
امیرعباس
سید محسن