سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۳۸۴

۱

کشیده کار ز تنهایم به شیدایی

ندانم این همه غم چون کشم به تنهایی

۲

ز بس که داده قلم شرح سرنوشت فراق

ز سرنوشت قلم نامه گشت سودایی

۳

مرا تو عمر عزیزی که رفته‌ای ز سرم

چه خوش بود اگر ای عمر رفته بازآیی

۴

زبان گشاده کمر بسته‌ایم تا چو قلم

به سر کنیم هر آن خدمتی که فرمایی

۵

به احتیاط گذر بر سواد دیده من

چنانچه گوشه دامن به خون نیالایی

۶

چه مرد عشق توام من درین طریق که عقل

درآمدست به سر با وجود دانایی

۷

درم گشایی که امید بسته‌ام در تو

در امید که بگشاید ار تو نگشایی

۸

به آفتاب خطای تو خواستم کردن

دلم نداد که هست آفتاب هر جایی

۹

سعادت دو جهان است دیدن رویت

زهی سعادت اگر زانچه روی بنمایی!

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۴۷۷

نظرات

user_image
کسرا
۱۳۹۴/۰۴/۲۶ - ۱۳:۵۶:۴۰
شعر خیلی قشنگیه... اما نکته ای که هست اینه که در همین سایت گنجور در غزل شماره ی 298 شاعر بزرگ عراقی هم این شعر بدون هیچ تغیری موجوده... ساوجی عزیز در قرن هشت و عراقی در قرن هفت زندگی میکردن... پس با نهایت احترام به ساوجی... این شعر به عقیده ی بنده متعلق به عراقیست...
user_image
حسین قائم مقامی
۱۳۹۵/۱۲/۲۶ - ۰۰:۲۱:۴۹
بیت هفتم مصرع دوم در آمدست به سر با وجودِ دانایی اشتباه هستدر آمدست ز سر با وجودِ دانایی درست هستبا تشکر از سایت خوب و پر از محتوا و تلاشهای کم نظیر شما در حفظ و ترویج ادبیاتِ بی بدیلِ ایرانی
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۱۰/۰۲ - ۱۷:۰۴:۳۰
کشیده کار ز تنهائیم به شیدائی-.به افتاب خطاب تو خواستم کردن--درست است
user_image
ملیکا رضایی
۱۴۰۰/۰۹/۲۹ - ۱۳:۳۴:۴۴
چقدر زیبا ...عالی ... :-))))))سعادت دو جهان است دیدن رویت زهی سعادت اگر زانچه روی بنمایی ...  عالی ست این بیت ...به چندین صورت میتوان خواند ! و در هر شکل یک گونه معنی میدهد ولی مضمون باز یکسان است ؛یاد متنی افتادم که به زیبایی از زهی می‌گفت و آخر این مطلب را چنان به عشق ختم کرد و به معرفت و ...که هیچ گاه فراموش نمیکنم :-)