سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۵

۱

مگس‌وار از سر خوان وصال خود مران ما را

نه مهمان توام آخر بخوان روزی بخوان ما را

۲

کنار از ما چه می‌جویی میان بگشاد می، بنشین

به اقبالت مگر کاری برآید زین میان ما را

۳

از آنم قصد جان کردی که من برگردم از کویت

« معاذا الله» که برگردم چه گردانی به جان ما را

۴

تو زوری می‌کنی بر ما و ما خواهیم جورت را

کشیدن چون کمان تا هست پی بر استخوان ما را

۵

رقیبان در حق ما بد همی گویند و کی هرگز

توانند از نکو رویان جدا کردن بدان ما را

۶

چو اجزای وجود ما مرکب شد ز سودایت

چه غم گر چون قلم گیرند مردم بر زبان مارا

۷

قیامت باشد آن روزی که بر سوی تو چون نرگس

ز خواب خوش بر انگیزند مست و سرگردان مارا

۸

نشان آب حیوان کز دهان خضر می‌جستم

دهانت می‌دهد اینک به زیر لب نشان مارا

۹

بیا سلمان بیا تا سر کنیم اندر سر کارش

کزین خوشتر سر و کاری نباشد در جهان ما را

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۲۹۷
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۸۷

نظرات

user_image
مهرنوش
۱۳۹۳/۰۳/۰۷ - ۱۷:۱۱:۳۴
بیت دوم لطفا: بگشاد می--> بگشا دَمی
user_image
مهرنوش
۱۳۹۳/۰۳/۰۷ - ۱۷:۲۱:۱۱
بیت هفتم، مصرع دوم ایراد وزنی دارد.
user_image
سورنا
۱۳۹۶/۰۲/۱۲ - ۱۹:۲۴:۵۲
مصرع دوم بیت هفتم سرگران درست است به معنی مست و مغرورقیامت باشد آن روزی که بر سوی تو چون نرگسز خواب خوش بر انگیزند مست و سرگران مارا