سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۵۱

۱

من خیال یار دارم، گر کسی را بر دل است

کز خیال او شوم، خالی، خیالی باطل است

۲

چشم عیارش، به قصد خواب هرشب تا سحر

در کمین مردم چشم است و مردم، غافل است

۳

عشق، در جان است و می، در جام و شاهد، در نظر

در چنین حالت، طریق پارسایی، مشکل است

۴

بر نمی‌دارد حجاب، از هودج لیلی، صبا

تا خلایق را شود روشن، که مجنون، عاقل است

۵

ما ز دریاییم، همچون قطره و دریا، زما

لیکن از ما در میان ما حجابی حایل است

۶

یار اگر با ما به صورت می کند، بیگانگی

صورت او را به معنی، آشنایی با دل است

۷

رحمتی بر جان سلمان کن، که رحمت، واجب است

ناتوانی را که بار افتاده در آب و گل است

۸

ناتوان جان را به جان دادن، رسانیدم به لب

یکدم ای جان خوش برا،کین آخرینت منزل است

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۱۹

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۱۹ - ۱۴:۳۵:۳۲
lotfan mesraje dowome beide haftomra ts heh koned(oftada)2
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.