سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۵۶

۱

این چه داغی است که از عشق تو بر جان من است

وین چه دردی است که سرمایه درمان من است

۲

زلف و رخسار تو کفر آمد و ایمان، با هم

آن چه کفری است که سرمایه ایمان من است؟

۳

می‌دهم جان و به صد جان، ندهم یک ذره

خاک پای تو که سر چشمه حیوان من است

۴

رسم عشاق وفا خوی بتان، بد عهدی است

این حکایت نه به عهد تو و دوران من است

۵

بر دل پاک تو حاشا نبود، خاشاکی

خارو خاشاک جفایت، گل و ریحان من است

۶

دل محزونم از و، یوسف جان را می‌جست

زیر لب گفت، که در چاه ز نخدان من است

۷

گره موی تو بندی است که بر پای دل است

برقع روی تو، باری است که بر جان من است

۸

شیخ می‌گویدم از دست مده سلمان دل

دل من شیخ برانی که به فرمان من است

۹

دل من پیرو عشق است و من اندر پی دل

عشق، سلطان دل و دل شده سلطان من است

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۳۸۷
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۲۳
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۱۲۱

نظرات