سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۶۱

۱

تا در سرم، ز زلف تو، سودا فتاده است

کارم ز دست رفته و در پا، فتاده است

۲

بی‌اتفاق صحبت و بی‌اختیار هجر

مشکل حکایتی است که ما را فتاده است

۳

چون شمع، می‌گدازم و روشن نمی‌شود

کین خود، چه آتشی است که در ما فتاده است؟

۴

گر افتدت هوس، که بپرسی، دل مرا

در زلف خود بجو، که هم آنجا فتاده است

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۳۹۹
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۲۵
دیوان سلمان ساوجی به اهتمام منصور مشفق - سلمان ساوجی - تصویر ۳۲۹

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۰ - ۱۳:۴۸:۳۸
mesraje awale (fetada)1
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۰ - ۱۳:۵۳:۱۲
mesraje haftom(begreftadat haws ?)2
پاسخ: با تشکر، به صورت «گر افتدت» تصحیح شد.