
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۶۹
۱
حلقه زلف تو، سرمایه هر سودایی است
غمزه مست تو، سر فتنه هر غوغایی است
۲
راز سر بسته زلفت، مگشا، پیش صبا
که صبا هم نفسش هرکس و هر دم جایی است
۳
صورت خط تو در خاطر من میگذرد
باز سر برزده از خاطر من سودایی است
۴
درد بالای تو چینم، که از آن بالاتر
نتوان گفت، که در بزم فلک، بالایی است
۵
هر کسی را نظری باشد و رایی و مرا
دیدن روی تو رای است و مبارک رایی است
۶
دل سودا زده در عهد تو بستیم و برین
عهدها رفت و نگویی که مرا شیدایی است
۷
با غم توست اگر جان مرا آرامی است
در دل ماست اگر درد تو را ماوایی است
۸
یک شب از دیده ما نیست خیالت، خالی
شبروی شب همه شب، در پی شب پیمایی است
۹
میرود دل به ره دیده و تا چون باشد
سفر دیده، مبارک سفر دریایی است
تصاویر و صوت



نظرات