
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۷
۱
نظری نیست، به حال منت ای ماه، چرا؟
سایه برداشت ز من مهر تو ناگاه چرا؟
۲
روشن است این که مرا، آینه عمر، تویی
در تو آهم نکند، هیچ اثر، آه چرا؟
۳
گر منم دور ز روی تو، دل من با توست
نیستی هیچ، ز حال دلم آگاه چرا؟
۴
برگرفتی ز سر من، همگی سایه مهر
سرو نورسته من، «انبتک الله» چرا؟
۵
دل در آن چاه زنخ مرد و به مویی کارش
بر نمیآوری، ای یوسف از آن چاه چرا؟
۶
نیکخواه توام و روی تو، دلخواه من است
میرود عمر عزیزم، نه به دلخواه چرا؟
۷
پادشاه منی و من، ز گدایان توام
از گدایان، خبری نیستت ای ماه چرا؟
۸
در ازل، خواند به خود حضرت تو سلمان را
«حاش لله» که بود، رانده درگاه چرا؟
تصاویر و صوت



نظرات
فرجاد
مهرنوش
مهرنوش
امیر محمد تاج آبادی فراهانی