سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۷۷

۱

من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست

بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست

۲

با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من

جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست

۳

پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست

کین گوشه، خلوتی است که خاص، از برای توست

۴

ای غم وثاق اوست دلم، گرد او مگرد

جایی که جای فکر نباشد، چه جای توست

۵

آیینه صفات خدایی و خلق را

جمعیتی که روی نمود، از صفات توست

۶

چشم بدان، ز حسن لقای تو دور باد

کاکنون بقای عالمیان، در لقای توست

۷

آنچ از تو می‌رسد به من احسان و مردمی است

و آنها که می‌رسد، به تو از من دعای توست

۸

موی تو بر قفای تو دیدم، بتافتم

گفتم، مگر که دود دلی، در قفای توست

۹

مویت به هم برآمد و در تاب رفت و گفت

سودای کج مپز، که کمند بلای توست

۱۰

گر بنده می‌نوازی، ور بند می‌کنی

ما بنده‌ایم، مصلحت ما، رضای توست

۱۱

ور قطع می‌کنی سرم، از تن بکن، که نیست

قطعا برین سرم سخنی، رای، رای توست

۱۲

خاک درت، به خون جگر گشت حاصلم

سلمان برو، که خاک درش خونبهای توست

تصاویر و صوت

دیوان سلمان ساوجی با مقدمه و تصحیح استاد ابوالقاسم حالت - سلمان ساوجی - تصویر ۳۸۰
کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۳۴

نظرات

user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۲ - ۰۸:۵۷:۱۴
darmesraje awale beide haftom(an tsche)bajad basurate(antsch)tas heh shawad
پاسخ: با تشکر، چنان شد.
user_image
mareshtani
۱۳۸۸/۰۸/۲۲ - ۰۸:۵۹:۰۰
mesraje awale beide hashtom(barqafai to)1
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۹/۲۸ - ۰۹:۰۲:۵۰
این غم وثاق اوست......-درست است