سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۸۰

۱

یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست

دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست

۲

خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش

هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار کیست

۳

میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد

جز که در بازار سودای تو در بازار کیست

۴

خواستم مردن به پیشش گفت رویش کار خود

کین نه کار توست ای جان و جهان پس کار کیست

۵

جان من چون چشم او بیدار شد، گیرم که هست

جان من بیمار چشمش، چشم او بیمار کیست

۶

کاشکی دیدی، گل رخسار خود در آینه

تا بدانستی که در پای دل من، خار کیست

۷

دل ز سلمان برد و خونش خورد و می‌گوید کنون

کار عالم بین، که چون کار من بیکار کیست

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۳۸

نظرات