
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۸۱
۱
سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست
سرو را این حسن و زیبایی که قدت راست نیست
۲
راستی را سرو بس رعناست اما این که باد
در سر افکندست، یعنی با تو هم بالاست نیست
۳
قصد جانم میکنی، من خود، فدایت میکنم
گر تو پنداری، که تقصیری که هست، از ما نیست
تصاویر و صوت


نظرات
مهرنوش