سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

غزل شمارهٔ ۸۵

۱

چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست

هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

۲

دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی

دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

۳

رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان

اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست

۴

با خیالت، خواب در چشمم نمی‌گیرد قرار

خواب می‌داند که راه سیل، جای خواب نیست

۵

رشته جانم کی آرد تاب شمع روی تو

چون چراغ عقل را با شور عشقت تاب نیست

۶

مجلس ما روشن است، از طلعتش، مه را بگو

دیده بر هم نه، که امشب حاجت مهتاب نیست

۷

رسم دین بگذاشت سلمان، مذهب رندی گرفت

ترک این مذهب گرفتن، مذهب اصحاب نیست

تصاویر و صوت

کلیات سلمان ساوجی به تصحیح دکتر عباسعلی وفایی - سلمان ساوجی - تصویر ۳۴۰

نظرات

user_image
مهرنوش
۱۳۹۳/۰۵/۰۶ - ۰۵:۵۵:۱۷
بیت چهارم مصرع دوم، حدس می‌زنم که باید به جای "خواب می‌داند" ، "خوب می‌داند" باشه
user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۹/۲۸ - ۰۹:۱۵:۵۸
همان خواب درست استیعنی مثلا خود خواب میداند که راه سیل.....با تشکر