
سلمان ساوجی
غزل شمارهٔ ۸۸
۱
بهار باغ و گل امروز، گوییا خوش نیست
ندانم این ز بهارست، یا مرا خوش نیست
۲
دلا به عز قناعت بساز و عزت نفس
که بار منت احسان هر گدا، خوش نیست
۳
برون ز گنج قناعت، بسیط روی زمین
به پای حرص بگشتیم و هیچ جا، خوش نیست
تصاویر و صوت


نظرات
مهرنوش
سید محسن