
سلمان ساوجی
قطعه شمارهٔ ۱۲۸
۱
ای خداوندی که از دریای خاطر دم به دم
در ثنایت عقدهای در مکنون آورم
۲
هر زمان بهر عروس مدحت از کان ضمیر
قطهای چون قطعه یاقوت بیرون آورم
۳
از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن
نقصها در ملک جمشید و فریدون آورم
۴
خسروا نگذاشت درد پا که بهر دستبوس
روی چون دولت به درگاه همایون آورم
۵
گر نیاوردم به درگه درد سر معذور دار
من که درد پای دارم درد سر چون آورم
نظرات