سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

قطعه شمارهٔ ۱۳

۱

ای خداوندی که پر شد گنبد فیروزه رنگ

گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت

۲

چون خروش نوبتت بشنید گردون گفت من

پیر گشتم نوبت من رفت و آمد نوبتت

۳

دامن آخر زمتان پر شد ز فیض بخششت

گردن گردون دون خم شد ز بار منتت

۴

پادشاها بنده در حضرت به رسم عرضه داشت

انبساطی می‌نماید بر امید رحمتت

۵

قرب چل سال است تا سکان شرق و غرب را

طبع سلمان می‌کند در گوش در مدحتت

۶

زان جهان پرکرده‌ام از شکر شکرت که من

بسته‌ام در استخوان چون پسته مغز نعمتت

۷

با چنین نعمت که خواهد ماند تا دور ابد

شرمساری می‌برم حقا هنوز از خدمتت

۸

در ثنای حضرتت دور جوانی گشت صرف

نوبت پیری رسید اکنون به امر حضرتت

۹

گوشه‌ای خواهم گرفتن تا اگر عمری بود

چند روزی بگذرانم در دعای دولتت

۱۰

علت پیری و درد پا و ضعف جسم و چشم

می‌برد درد سر من بنده را از صحبتت

۱۱

گفته‌ام در باب خود فصلی دو سه آن را جواب

چشم دارد بنده از درگاه گردون حشمتت

تصاویر و صوت

نظرات