
سلمان ساوجی
قطعه شمارهٔ ۱۴
۱
ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت
گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت
۲
ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر
جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت
نظرات