سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

قطعه شمارهٔ ۲۲

۱

ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن

موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است

۲

کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر

ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است

۳

دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت

مردم چشمم چو اشک من کناری جسته است

۴

جز خیالت کس نمی‌آید به پرسش بر سرم

خواب دست از من به آب دیده من شسته است

۵

هم سقی الله اشک من کز عین مردم زادگی

در چنین غرقاب دست از دامنم نگسسته است

۶

تا به گوش من خروش کوس عزمت می‌رسد

هوشم از تن رفته و مسکین دل از جا جسته است

۷

جان من بر بسته است اینک به همراهیت بار

دل به کلی از تعلقهای تن وارسته است

۸

دیده سرگردان و حیران مانده است از خستگی

گرچه با این خستگی او نیز هم بربسته است

۹

دیرتر گر می‌رسد چشمم به گرد موکبت

خسروا معذور می‌فرما که چشمم خسته است

تصاویر و صوت

نظرات