
سلمان ساوجی
قطعه شمارهٔ ۴۲
۱
پادشاها صبوح دولت تو
متصل با صباح محشر باد
۲
بنده امروز پنج روز گذشت
که برین برهمی زنم فریاد
۳
نه کسی میرسد به فریادم
نه یکی میکند ز حالم یاد
۴
چه دهم شرح لطفهای کچل
آن نکو سیرت فرشته نهاد
۵
سر من از جفای او کل شد
که به موییم از و نگشاد
۶
بستد از بنده راه خود صد بار
یک یک راه راه بنده نداد
۷
کرد بیداد و داد دشنامم
دادای پادشاه عادل داد
۸
بخت نیکت به منتهای امید
برساناد و چشم بدمرساد
نظرات