سلمان ساوجی

سلمان ساوجی

قطعه شمارهٔ ۵۸

۱

ای صاحبی که صاحب دیوان چرخ را

در مجلس تو منصب بالا نمی‌رسد

۲

آنجا که کاتبان تو تحریر می‌کنند

حکم قلم به صاحب جوزا نمی‌رسد

۳

دریا چو جوش می‌زند از جود خود مگر

صیت مکارم تو به دریا نمی‌رسد

۴

امروز در بسیط زمین با وجود تو

آیین سروری دگری را نمی‌رسد

۵

یکدم نمی‌رود که ز دریای خلق تو

صد کاروان عنبر سارا نمی‌رسد

۶

جم رتبتا به حضرت اعلی آصفی

احوال عجز بنده همانا نمی‌رسد

۷

بگذشت چار مه که ز دیوان روزیم

یک جو به وجه را تب و اجرا نمی‌رسد

۸

زیر کبودی فلک احسان نمانده است

یا خود برات رزق ز بالا نمی‌رسد

۹

کارم رسیده است به جایی و آن چه جا

جایی که هیچ خیرم از آنجا نمی‌رسد

۱۰

ز ابر قطره به کف ما نمی‌فتد

و ز باد راحتی به دل ما نمی‌رسد

۱۱

گفتن دروغ راست نباشد همی کند

گه گاه وجود مکرمت اما نمی‌رسد

۱۲

با این نظام حال و منال و فراغ بال

هیچم به قرض خواه و تقاضا نمی‌رسد

۱۳

ز انعام عام اصلی خویشم مدد فرست

ز احسان دیگری نه که اصلا نمی‌رسد

۱۴

داعی پیاده است و گران بار ناتوان

هر روز ازین به مجلس اعلا نمی‌رسد

۱۵

صیت تو از ثری به ثریا رسیده باد

پیوسته تا ثری به ثریا نمی‌رسد

تصاویر و صوت

نظرات