
سلمان ساوجی
بخش ۵۴ - غزل
۱
خواهم که امشب خدمتی چون ساغر اندر خَور کنم
کاری که فرمایی مرا فرمان به چشم و سر کنم
۲
چون عکس خورشید از هوا روزی که افتم در برت
گر در ببندی خانه را، از روزنت سر بر کنم
۳
چون شمع من در انجمن میریزم آب خویشتن
از دست خود شاید که من خاک سیه بر سر کنم
۴
ار درد سودایت هنوز این کاسهٔ سر پر بود
فردا که از خاک لحد چون لاله من سر بر کنم
۵
لاف هواداری زدم با آفتابی لاجرم
چون ذره میگردم به جان تا خدمتش درخَور کنم
نظرات