
صامت بروجردی
شمارهٔ ۱۲
۱
ای خوش آن روز که دل به هر غمت جایی داشت
سر سودازده با مهر تو سودایی داشت
۲
هر چه سوز دلم از درد فراقت غم نیست
کاشکی شام غمت و عده فردایی داشت
۳
گفت از دامن مقصود مکش دست ای کاش
دل شوریده من تاب و توانایی داشت
۴
خانه بر دوش کسی یاد ندارد چون من
باز مجنون به جهان گوشه صحرایی داشت
۵
هر کجا رفتم اگر کعبه و گر بتکده بود
دیدم از زلف تو یک سلسله برپایی داشت
۶
روز و شب در قفس سینه دلم ناله کند
آه اگر رخنه از بهر تماشایی داشت
۷
کور خوانده است مرا زاهد مغرور ای کاش
سود خود دیدی اگر دیده بینایی داشت
۸
هر قدم در ره عشقت که نهادم دیدم
خسته و مانده چه من آبله برپایی داشت
۹
عاقبت دست تقاضای قضا برهم زد
هر کجا دید کسی عیش مهیایی داشت
۱۰
(صامتا) هر که من و عیش مرا دید به خویش
گفت ای کسی که جا بر لب دریایی داشت
نظرات
سید محسن