
صامت بروجردی
شمارهٔ ۱۸
۱
اطراف رخت را خط شبرنگ گرفته است
افسوس که آن آینه را زنگ گرفته است
۲
هر سو نگرم تیر جفایی به کمین است
خوش در سر بخت دل ما تنگ گرفته است
۳
از دیر خرامیدن تیرت عجبی نیست
گر دیر حنای دل ما رنگ گرفته است
۴
یک جا سپه غمه و یک جا صف مژگان
در کوی تو امشب ز دو جا جنگ گرفته است
۵
دیروز پر و بال مرا ناز تو بشکست
امروز برای که دگر سنگ گرفته است
۶
ای جان جهانگر بکشی و رب نوازی
دل نیمه جان را به سر جنگ گرفته است
۷
در عشق تو از نام به تنگ آمده (صامت)
چندیست که دیوانه ره ننگ گرفته است
نظرات
سید محسن