صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۲

۱

چنان به سوخت شرار غم تو جان مرا

که باد می‌نبرد مشت استخوان مرا

۲

تنم ز ضعف چنان شد که کهربا یک دم

چون کاه جذب کند جسم ناتوان مرا

۳

حدیث مهر و وفای تو کم نخواهم کرد

چون شمع گر ببری هر نفس زبان مرا

۴

در این چمن منم ای مرغ کز سیه روزی

نخست برق فنا سوخت آشیان مرا

۵

مکن به بلبل زار این قدر ستم ترسم

روم ز باغ و دگر نشنوی صدای مرا

۶

اگرچه در طلبش جا ندهم خوشم که به دهر

نشان نداد کس آن یار بی‌نشان مرا

۷

به خنده گفت برو (صامتا) فسانه مخوان

هزار همچو تو نتوان کشد کمان مرا

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۰۷:۰۲:۱۱
اگر چه در طلبش جان دهم خوشم که به دهر-صحیح است
user_image
د. ق. مصلح بدخشانی
۱۳۹۸/۰۸/۱۰ - ۰۷:۰۳:۵۳
در بیت پنجم، مصرع دوم: "روم ز باغ و دگر نشنوی صدای مرا" اگرچه با «صدا » خیلی زیباست، ولی در قافیه کمی مشکل دارد. ممکن به جای صدا، فغان یا الحان می آمد هم مشکل قافیه رفع می شود و هم مطلب منظور حاصل است.
user_image
د. ق. مصلح بدخشانی
۱۳۹۸/۰۸/۱۰ - ۰۷:۵۰:۰۱
... و هم چنان می تواند به جای صدا دستان یا افغان باشد.روم ز باغ و دگر نشنوی دستان مرا، یاروم ز باغ و دگر نشنوی افغان مرا، یاروم ز باغ و دگر نشنوی فغان مرا، و یا به گمان اغلبروم ز باغ و دگر نشنوی الحان مرا! باشد.ورنه:در پر طاووس که زر پیکر استسرزنش پای کجا در خور است!