صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۲۶

۱

جز مهر تو ای مه سروکارم به کسی نیست

جز خاک سر کوی تو بر سر هوسی نیست

۲

شد لال جرس در ره عشق تو چو داند

خوشتر ز فغان دل پر خون جرسی نیست

۳

روزی تو کنی یاد اسیران که چو بینی

از ما به جز از مشت پری در قفسی نیست

۴

گفتی که به بالین تو آیم دم مردن

افسانه اگر نیست مرا جز نفسی نیست

۵

سر رشته کار دو جهان رفته ز دستم

زانرو که به زلفین توام دسترسی نیست

۶

پنداشتم آن دانه خال است به دام است

اکنون شدم آگه که ره پیش و پسی نیست

۷

بینید غرورش که پس از کشتن(صامت)

می‌گفت منم قاتل و کاری به کسی نیست

تصاویر و صوت

نظرات