
صامت بروجردی
شمارهٔ ۲۸
۱
مرد عاشقپیشه از کفران نعمت ننگ دارد
هرچه معشوق از تغافل کار بر وی تنگ دارد
۲
توشه راه محبت نیست جز بار توکل
رهرو این ره چه غم از دوری فرسنگ دارد
۳
نیک بستانیست اما بوی عشق از وی نیاید
کیست تا پای طلب از حب دنیا لنگ دارد
۴
ای که داری چشم یکرنگی از این اوضاع گیتی
بر کف از خون بسی امید و اران رنگ دارد
۵
پر کن از صهبای وحدت هر سحر جام صبوحی
میمترس از محبت کو بر کف خود سنگ دارد
۶
نفس سرکش را عنانگیری نما وقت ضرورت
کایمن از جان نیست هر پر دل که بر سر جنگ دارد
۷
گر دل (صامت) نگردد صاف با دنیا چه باشد
صحفه آیینه دایم احتراز از زنگ دارد
نظرات
سید محسن