صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۳۳

۱

طره صیادی مرا در زلف خود زنجیر کرد

تار مویش را به سحر غمزه طوق شیر کرد

۲

دره دره آنچه در هستی بود در بند اوست

عشق را نازم که آخر تا کجا تاثیر کرد

۳

بسکه دیر آمد بسر وقت دلم داغ غمش

تا که از حسرت مرا اندر جوانی پیر کرد

۴

دعوی بی‌جای عشقش حد این مسکین نبود

خامه صنع ازل این کار را تقدیر کرد

۵

شیوه پروانه سوزی رسم در عالم نبود

شعله شمع رخش این آب را در شیر کرد

۶

سر اشیاء جمله پنهانست در خال لبش

هر کسی در پیش خود آن نقطه را تفسیر کرد

۷

داد از آب محبت در گل من رونقی

آنکه در روز ازل این خانه را تعمیر کرد

۸

جان (صامت) مانده مدفون در خراب آبادتن

یاد الفت‌های یاران وطن را دیر کرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مهرداد
۱۳۹۹/۰۱/۲۲ - ۰۸:۰۴:۳۰
ذره ذره آنچه در هستی بود در بند اوست