صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۳۴

۱

غمت آن روز که جا در دل ویرانم کرد

سیر از سیر و صفای گل و بستانم کرد

۲

گرچه ز نار پرستی همه کفر است ولیک

زلف زنار وشت خوب مسلمانم کرد

۳

چه بلایی به سر زلف تو خفته است که باز

یاد آن طره طرار پریشانم کرد

۴

این همه غنچه داغی که ز دل سرزده است

خنده‌ها بود که دل بر سر سامانم کرد

۵

اینم از مرحمتت بس ز پی رد و قبول

که سر خوان بلا عشق تو مهمانم کرد

۶

دل بریدم ز تو ، امّا چه کنم با لبِ تو،

که ز حقِّ نمکِ خویش ، پشیمانم کرد

۷

لطف جانان به من و بار گرانش (صامت)

فرق این بود که پیش از همه قربانم کرد

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
مهرداد
۱۳۹۹/۰۱/۲۲ - ۰۸:۰۷:۰۷
خنده‌ها بود که دل بی سر سامانم کرد
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۳۱ - ۱۰:۳۲:۳۸
که ز حقِّ نمکِ خویش ، پشیمانم کرد
user_image
سیدمحمد جهانشاهی
۱۴۰۳/۰۲/۳۱ - ۱۰:۳۴:۲۸
دل بریدم ز تو ، امّا چه کنم با لبِ تو،