
صامت بروجردی
شمارهٔ ۳۸
۱
در این ویران سر بیجا کسی منزل نمیگیرد
اگر گیرد کسی مجنون بود عاقل نمیگیرد
۲
نمیپاشی چرا از مخزن دل اشک گلناری
جز این یک میوه باغ زندگی حاصل نمیگیرد
۳
دلم دایم به ترک آرزوی غیر میکوشد
چرا پس خود دمی از آرزوها دل نمیگیرد
۴
به آسایش دلم الفت نمیدارد عجب دارم
که این کشتی ز بدبختی به خود ساحل نمیگیرد
۵
به اوضاع جهان مایل شدن اندازه دارد
مسافر کار را چندان به خود مشکل نمیگیرد
۶
به تقوای فقیه شهر میخندند نادان
چرا پس کامل ما عبرت از جاهل نمیگیرد
۷
اگر این است اوضاع جهان (صامت) که من بینم
کسی من بعد از این غیر از ره باطل نمیگیرد
نظرات