صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۴۱

۱

دو زلفت ای صنم چون عقرب جرار می‌ماند

شکنج طره خم در خمت چون مار می‌ماند

۲

به صیادی چون آهوی دو چشمت می‌شود مایل

دو ابروی کجست چو نخنجر خونخوار می‌ماند

۳

به گلزار جمال بی‌مثالت بسته‌ام دل را

که آب و تاب وی با عارض دلدار می‌ماند

۴

ز باغ ای باغبان بیرون مکن بیچاره گلچین را

که بی‌گل در خزان زین باغها بسیار می‌ماند

۵

دریغ از عمر کوتاغه من و هنگامه هجران

که بر دل داغ وصل بی‌نشان یار می‌ماند

۶

ز سر نقطه لعل لبت بس گفتگو باشد

ولی اسرار وی در پرده پندار می‌ماند

۷

بشو از آب ای واعظ خدا را دفتر خود را

که گفتار خوشت برعکس این رفتار می‌ماند

۸

علو قدر اهل فقر را اندر قیامت بین

کنون در پیش چشم اهل دنیا خوار می‌ماند

۹

بتبر طعنه دشمن صبوری پیشه کن(صامت)

اگرچه صبر قدری درنظر دشوار می‌ماند

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۱۳:۳۸:۰۴
دریغ از عمر کوتاه من و هنگامه هجران-به تیر طعنه دشمن صبوری پیشه کن صامت-درست است