
صامت بروجردی
شمارهٔ ۴۶
۱
دمی که باده عشترت بتان به جام کنند
به نزد دردکشان ترک ننک و نام کنند
۲
مدام خنده بدان می کشان زند ساغر
که نان پخته خود را ز گریه خام کنند
۳
شود چو دست تظلم دراز باز بر او
عبث به حشر شهیدان وی قیام کنند
۴
سبک تبسم زیر لب این بتان گه وصل
حساب هجر دو صدساله را تمام کنند
۵
مخوان بسوی بهشتم که رهروان رهش
بهشت را به خود اول قدم حرام کنند
۶
ز راحتی که به دام تو هست میترسم
که مرغهای دگر آرزوی دام کنند
۷
ز وصل حور فراموش کنند اهل جهان
به خاک کوی تو روزی اگر که شام کنند
۸
ز خال و زلف اگر دام و دانه نبود
چگونه مرغ چو (صامت) به خویش رام کنند
نظرات
نقیب الله محمدی