صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۴۸

۱

پیش از آنی که محبت به جهان باب نبود

دل ما بود که آسوده از این باب نبود

۲

شده پرخون اگر از نام جدایی چه کنم

تاب زین بیش دگر بر دل بی‌تاب نبود

۳

نظر حسرت ما کرد دل خنجر آب

ورنه تقصیر ز بی‌رحمی قصاب نبود

۴

رقص‌کردن بدم تیر می‌خواست دلم

ورنه اسباب طرب این همه نایاب نبود

۵

سحر چشم سهمیت کرد گران خواب او را

اینقدر بخت من غمزده در خواب نبود

۶

ما که با دست تهی پشت به دنیا کردیم

لازم این همه زینب و اسباب نبود

۷

(صامتا) در بر من ذوق عجیبی دارد

این غزل گرچه پسندیده احباب نبود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۱۸:۲۳:۴۵
سحر چشم سیهت کرد گرانخواب اورا-درست است
user_image
مهرداد
۱۳۹۹/۰۱/۲۲ - ۱۱:۲۲:۱۰
به نظر من این مصرع همخوانی ندارد(رقص‌کردن بدم تیر می‌خواست دلم)لازم این همه زینت و اسباب نبود__درست است