صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۴۹

۱

من نمی‌گویم چرا با دوستانت کین بود

خود بگوی ای نازنین شرط محبت این بود

۲

حال دل‌های شهیدان غمت از لاله پرس

کوس راپایش ز داغ دوستی رنگین بود

۳

تیر تو نگذاشت دیگر آرزویی در دلم

منت از وی تا قیامت بر دل خونین بود

۴

زیر تیغت گر که خندیدم عجب ناید تو را

آب شمشیرت زبس ای نوش لب شیرین بود

۵

خوش رسیدی وقت مردم بر سرم آری خوشست

شمع رویت جانسپاری را که در بالین بود

۶

بس بود افسوس قاتل بهر قتلم خونبها

گر ترا ای شوخ رحمی بر دل سنگین بود

۷

دستها را از تاسف بهر (صامت) رنجه کن

گریه از شمع لازم بهر درد دین بود

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
سید محسن
۱۳۹۸/۰۷/۲۸ - ۱۸:۲۹:۲۳
کو (سرا پایش) زداغ دوستی رنگین بود خوش رسیدی وقت مردن بر سرم آری خوشستدرست است