صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۵۱

۱

دلم دائم ز هجرت خویش را بیمار می‌خواهد

ز تیغ بی‌دریغت سینه را افکار می‌خواهد

۲

نمی‌خواهم که داغ عارضت از آب و تاب افتد

بلی بلبل همیشه رونق گلزار می‌خواهد

۳

چه تاثیری بود بی‌اشک در آه سحر گاهی

که لشکر موسم جنگ و هنر سردار می‌خواهد

۴

کسی کز بهر کفر و دین به ما ایراد می‌گیرد

بگو این گفتگوهاآدم بیکار می‌خواهد

۵

ز بس از دوستان رنجیده قلب زودرنج من

که دیگر راه و رسم یاری از اغیار می‌خواهد

۶

به محض ادعا کی حق شناسی می‌شود ثابت

هر آن کس را که گفتاری بود کردار می‌خواهد

۷

اگر (صامت) وصال یار خود را آرزو داری

بود ممکن ولیکن زحمت بسیار می‌خواهد

تصاویر و صوت

نظرات