
صامت بروجردی
شمارهٔ ۵۹
۱
ما از دو کون پای به دامن کشیدهایم
در سایه محبت یاری خزیدهایم
۲
آن بلبلیم ما که چو از بیضه درشدیم
بر شاخسار زلف نکویان پریدهایم
۳
ای باغبان برای گلی در بما مبند
آخر نه ما به گلشن تو نو رسیدهایم
۴
مائیم در ازل که پیام الست را
با گوش خویش از لب جانان شنیدهایم
۵
زاهد دگر حدیث زانهار و سلسبیل
با ما بگو که طعم محبت چشیدهایم
۶
بر چشم شیخ وسوسه آمد به روزگار
نقشی که ما در آئینه جام دیدهایم
۷
ساقی بط شراب بیاور که خستهایم
ما از عدم به ساحت امکان دویدهایم
۸
خوشتر به روز مرگ چه باشد به ما کفن
زان پیرهن که در شب هجران دریدهایم
۹
خوش در خطای عشق غزالانه (صامتا)
از دام کید زاهد و عابد رمیدهایم
نظرات
سید محسن