
صامت بروجردی
شمارهٔ ۷۱
۱
تا کی از بخت فرو بسته گره وا نکنی
نظر لطف به آوارگی ما نکنی
۲
گوییا اسم جدایی نشنیده است دلت
ورنه درد دل ما از چه مداوا نکنی
۳
شده آئینه دل تیره تر از چهره بخت
ز چه از یک نظرش پاک و مصفا نکنی
۴
هوس خاک سر کوی تو اندر لب سرماست
همتی از چه برین منصب عظمی نکنی
۵
اینقدر هم نبود بیاثر آه دل ما
مگر از سوز دل سوخته پروا نکنی
۶
(صامتا) کار جهان گشت به کامت که دگر
ز غم دلبر خود شورش و غوغا نکنی
نظرات
محمد