صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۱۱ - زبان حال خاتون محشر در خانه خولی

۱

این چه شوری بود ای سر که تو بر سر داری

هر زمان از ستمی دیده ز خون تر داری

۲

گاه در دیر نصاری و گهی خانه خولی

گاه در کنج تنور این سیر انور داری

۳

حسرت و داغ جوان مردگی و تشنه لبی

جمله را ای سیر ببریده تو بر سر داری

۴

جگر سوخته کی تاب صبوری دارد

گریه از حسرت دامادی اکبر داری

۵

بسته از گریه گلویت که جوابم ندهی

یا شکایت ز جدا بودن مادر داری

۶

مگر ای سرنبدی زینت آغوش رسول

ز چه از خاک سیه بالش و بستر داری

۷

زین شراری که تو را هست بدل پندارم

خبر از سوز تب عابد مضطر داری

۸

دام از چیست که مژگان تو ریزد خوناب

یاد از تیر گلوی علی اصغر داری

۹

تا تو (صامت) شده‌ای نوحه سرای شه دین

جهل محض است اگر بیم ز محشر داری

تصاویر و صوت

نظرات