
صامت بروجردی
شمارهٔ ۴۸ - زبان حال زینب مظلومه سلام الله علیها
۱
شوم فدای تن بیکفن به روی ترابت
به خواب جان برادر که گشته موسوم خوابت
۲
پی وداع تو با اشک و آه آمده زینب
ز من بپرس که خواهر که برده است نقابت
۳
اگر کفن ننهادم به پیکر تو و رفتم
مرا ببخش که شرمندهام ز روی جنابت
۴
ز خاطرم نرود تا به روز حشر برادر
ز درد تشنه لبی پیچ و تاب قلب کبابت
۵
چو ابن سعد نمیداد بر تو قطره آبی
دگر برای چه آن بیحیا نداد جوابت
۶
کشید شمر به حلق تو دشنه با لب تشنه
نداد قطره آبی چرا ز راه ثوابت
۷
گرفته وعده مهمانی از تو خولی و ترسم
ز کنج مطبخ آن میزان خانه خرابت
۸
به حیرتم که رسم بعد از این کجا به وصالت
به شهر شام بود وعَده یا بیزم شرابت
۹
دگر ز معصیت خود مترس(صامت) محزون
که هست شاه شهیدان شفیع روز حسابت
نظرات