
صامت بروجردی
شمارهٔ ۵۳ - زبان حال امام برسر نعش برادر
۱
ای علمدار به خون غوطهورم کو علمت
به سر خاک به نمود مکان از ستمت
۲
نظری سوی برادر بنما باز که باز
جانی آید به بدن از نگه دم به دمت
۳
فرش سم فرس خصم شده پیکر تو
عوض آنکه گذارن سر اندر قدمت
۴
بسر آب نهادی سر و تا روز جزا
هر زمان تازه شود داغ حسین از المت
۵
کمر خمشدهام راست شود بار دگر
گر اشارت کنی ای کشته ز ابروی خمت
۶
قطع بیدستی تو رفع کند خجلت آب
خیز تا نزد سکینه برم اندر حرمت
۷
پر برآورده تنت این قدر از تیر عدو
که یک بال زدن برد به باغ ارمت
۸
چه زنم گر نزنم شعله ز داغت بر جان
چه کنم گر نکنم ناله و افغان ز غمت
۹
گر نسوزد دلت از محنت بییاری من
یاری (صامت) افسرده نما از کرمت
نظرات