
صامت بروجردی
شمارهٔ ۵۷ - زبان حال قاسم بن حسن(ع)
۱
عمو به حالت من چشم مرحمت واکن
بیا و قاسم دلخسته را تماشا کن
۲
گرفته تنگ به حالم سپاه سنگین دل
نظر به قاسم و سپر هجوم اعدا کن
۳
به جز تو هیچ کس اندر غم یتیمان نیست
بیا دمی به سرم از ره وفا جا کن
۴
رضا مشو که به حسرت روم به حجله خاک
اساس عشرت داماد خود مهیا کن
۵
عمو به جان پدر کن به حال من پدری
برای من زوفا بزم عیش برپا کن
۶
برو به خیمه عموجان برای خاطر من
عروس بیکس افسرده را تسلی کن
۷
شده است پیکر قاسم هزار پاره ز تیغ
بیا جراحت جسم مرا مداوا کن
۸
ز سم اسب نگردیده تا تنم پامال
مرا خلاص ز اعدادی بیسروپا کن
۹
چو شد عروسی قاسم عزا دگر (صامت)
ز دست دور فلک مرگ خود تمنا کن
نظرات