
صامت بروجردی
شمارهٔ ۵۸ - زبان حال ام لیلا با جوان ناکام خود
۱
کجایی ای علی اکبر جوان نوثمر من
چرا جدا شدی ای نازنین پسر ز بر من
۲
اگر خیال تو نبود به حال مادر پیرت
تو ای جوان نروی تا قیامت از نظر من
۳
مرا غریب به کرب و بلا فکندی و رفتی
چو گشت همسفریای جوان نوسفر من
۴
امیدواری باب ای نهال نورس مادر
خدای کم نکند سایه تو از سر من
۵
خدای نرم کند قلب قاتل تو که شاید
ز قتل تو نزد سنگ کین به بال و پر من
۶
ز دوری رخ تو ای عصای پیری لیلا
کمان شد عاقبت کار ای پسر کمر من
۷
کنم دعا که کند حق نگهداری جانت
اگرکند مددی پیک آه بیاثر من
۸
پس از تو در سفر شام و کوفه وقت اسیری
ترحمی نکند هیچ کس به چشم تر من
۹
هزار شکر که بخت بلند اختر (صامت)
شده به بزم عزاداری تو راهبر من
نظرات