صامت بروجردی

صامت بروجردی

شمارهٔ ۲ - مصیبت

۱

به شاه تشنه جگر گفت زینب غمناک

دمی که دید تن چون گلشن ز خنجر چاک

۲

فتاده بیکفن و غرقه خون به دامن خاک

تویی خلاصه ارکان و انجم و افلاک

ولی چه سود که قدرت نمی‌کنند ادراک

۴

بگو به خواهر زارت تو را چه بود گنه

که بی‌گنه شده‌ای دستگیر هر روبه

۵

نبود قاتلت از قتل تو مگر آگه

غرص تویی ز وجود جهانیان ورنه

«لما یکون فی‌الکون کاتن لولاک»

۷

تویی که بود در آغوش مصطفات مکان

تویی شد ز وجودت بنای کون و مکان

۸

تویی که نوح نجی را رهاندی از طوفان

تو مهر مشرق جانی به غرب جسم نهان

تو در گوهر پاکی فتاده در دل خاک

۱۰

تویی که بر همه شاهان و سروران شاهی

تویی که بر فلک عزت و علا ماهی

۱۱

سبب ز چیست که مقتول تیغ بدخواهی

تویی که آیینه ذات پاک اللهی

ولی چه سود که هستی ذلیل هر ناپاک

۱۳

بپای خیز برادر که لشگر عدوان

نمود اهل و عیالت اسیر و سرگردان

۱۴

یکی است تشنه آب و یکی گرسنه نان

همه ز قتل تو شادند و خرم و خندان

تو از برای چه درخاک خفته غمناک

۱۶

ربود شد شهادت عجب ز دست تو دل

که گشتی این همه بر قتل خویشتن مایل

۱۷

نموده بر دل ما لشگر غمت منزل

همه جهان به تو گریان و تو ز خود غافل

همه ز غفلت تو خائفند و تو بیمناک

۱۹

ز گردش فلک کجروش کنم فریاد

که در زمانه ز دست کسی گره نگشاد

۲۰

مشو ز بیش و کم دهر (صامتا) دلشاد

اگرچه مغربی آئی ز کائنات آزاد

به یک قدم بتوانی شد از سمک به سماک

تصاویر و صوت

نظرات