
سنایی
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱۵
۱
بخ بخ اگر این علم برافرازم
در تفرقه سوی جمع پردازم
۲
باشد بینم رخان معشوقم
وز صحبت خود دری کند بازم
۳
از راهبران عشق ره پسرم
با پاک بران دو کون در بازم
۴
شطرنج به شاهمات بر بندم
در ششدره مهرهای در اندازم
۵
بر فرش فنا به قعده ننشینم
در باغ بقا چو سرو بگرازم
۶
این عشوهٔ اوست خاک آدم را
با صحبت جان و دل بدل سازم
۷
این گنج که تو ختم من از هستی
در بوتهٔ نیستیش بگدازم
۸
این بربط غم گداز در وصلت
در بهر نهم و بشرط بنوازم
۹
هر بیت که از سماع او گویم
اول سخنی ز عشق آغازم
۱۰
این است جواب آن کجا گفتم
«کی باشد کاین قفس بپردازم»
تصاویر و صوت

نظرات